بدنیا آمدن نی نی دایی صادق
عزیزم دیروز یعنی در تاریخ ۲۹/۱/۹۰ ، من ۳۵ دقیقه مونده بود به پایان کارم ، مرخصی گرفتم و اومدم خونه آبایی دنبال شما که باهم بریم بیمارستان. آخه قرار بود زندایی ظریفه زایمان کنه . من تورو آماده کردم و مامانمم یه مقدار نهار و لوازمی که نیاز بود جمع کرد و رفتیم تو کمربندی همدان سوار مینی بوس میثم شدیم و رفتیم بیمارستان تا ساعت ۳۰/۴ منتظر شدیم چه منتظر شدنی که دکتر اومد بیرون و من رفتم سوال کردم خانم دکتر اوضاع خانم اسدی چطوره که گفت : اسدی زایید و منو و پروین عین بمب منفجر شدیم . اینقد خوشحال شدیم که همون ساعت صدا زدند همراه اسدی بیایید بچه رو تحویل بگیرید . منو و پروین و خاله پروین رفتیم تو ، نی نی و گرفتیم و کلی ذوق کردیم و خاله پروین شروع...
نویسنده :
مریم محمدی
11:12